• امروز : دوشنبه, ۲۷ مرداد , ۱۴۰۴
  • برابر با : Monday - 18 August - 2025

مکانی به مختصات گم‌شده بالگرد شهدای خدمت!

  • کد خبر : 4386
  • 15 اردیبهشت 1404 - 18:27
مکانی به مختصات گم‌شده بالگرد شهدای خدمت!
نشسته‌ام بر روی مختصات نقطه فرود بالگرد. دقیقا در همان طول و در همان عرض جغرافیایی که ۳۰ اردیبهشت برای ساعتی گم شده بود از تمامی مدارها. تکه‌ای سوخته‌ از بالگرد را در دست می‌گیرم و باز فکرم می‌پرد به آن روز. «۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳»، «فرود سخت»، «لحظات طاقت‌فرسا»، «بیم و امید»، «شب‌ انتظار»، «شهدای خدمت»!

به گزارش تبریزسخن: ایستاده‌ای درست آنجایی که یک‌سال پیش و در روز ۳۰ اردیبهشت، تمام ملت ایران یک‌صدا و یک‌دل دعا می‌کردند برای پیداشدن مختصاتش. گویی که همین یک قطعه زمین در دل جنگل و کوهستان‌های ورزقان، در آن عصر بارانی و مه‌آلود گم شده بود و اثری از آن در هیچ کجای عالم نبود؛ آن عصر بارانی که همه‌وهمه، از نیروهای نظامی گرفته تا نیروهای امدادی و حتی مردم داوطلب، درست ۱۲ ساعت و حتی بیشتر، به دنبال یافتن طول و عرض جغرافیایی‌اش بودند.ایستاده‌ای درست در نقطه‌ای که یک سال پیش و در همین اردیبهشت‌ماه بهاری، فرودی از یک بالگرد را به خود دید که در یاد ملت ایران «فرود سخت» ثبت و ضبط شد؛ بالگردی که سرنشینانش، آدم‌های عادی نبودند.

 

خانواده شهدای خدمت در راه مختصات سقوط بالگرد

خبر می‌رسد که جمعی از اعضای خانواده شهدای خدمت در راه ورزقان و محل سقوط بالگرد هستند. همین می‌شود که خیلی زود، در یک صبح اردیبهشتی، خود را وسط جاده ورزقان می‌یابم. هوا بارانی است، درست مثل آن روز و شب!شنیده‌ام که در محل سقوط بالگرد، یادمانی برای شهدا برپا شده است. این بخش بکر از منطقه کوهستانی و جنگلی ورزقان را پیش از این ندیده‌ام. هر چند در آن عصر و شب بی ‌پایان ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، آنقدر عکس و فیلم از منطقه منتشر شد که بسیاری از جاهای آن برایم آشنا باشد. درست مثل این است که در آن شب، بارها خود من هم به همراه نیروهای کمکی، وجب به وجب این خاک را گشته‌ام برای یافتن نشانی از عزیزانمان.

بارانی و مه‌آلود؛ درست مثل ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

وارد منطقه کوهستانی شده‌ام که از عکس‌هایی که آن شب دیده‌ام و حتی از تصورات خودم، بسیار بزرگ‌تر و وسیع‌تر است. هر چه به محل حادثه نزدیک‌تر می‌شوم، مه موجود در منطقه، بیشتر و بیشتر احاطه‌ام می‌کند. جنگل به‌شدت مه‌آلود است، درست مثل آن روز و شب!

شرایط سخت، وسعت منطقه، دید کم؛ کلیدواژه هایی از روز حادثه

پس از حادثه، بارهاوبارها پای صحبت‌ افرادی که آن عصر و شب هولناک در پی یافتن محل بالگرد در منطقه بودند، نشسته‌ام. «شرایط سخت» و «وسعت منطقه»، «هوای بارانی» و «مه‌آلود» و «دید کم»، کلیدواژه‌هایی بوده است که در کلام تک‌تک افراد شنیده‌ام. اما راستش تا پیش از امروزی که با چشمان خود، منطقه را از نزدیک ببینم، توجیهات و دلایلشان برایم قابل‌قبول نبوده است.منطقه وسیع است و مه و باران موجود، دید را کم کرده و محل دسترسی هم سخت است. البته با این تفاوت که حالا روز است و روشنایی اما بخش عظیمی از جستجوها در ۳۰ اردیبهشت، در شب بود و تاریکی.

یادی از آخرین مکالمه شهید آیت الله آل هاشم

با هر سختی که شده، می‌رسم به محل سقوط بالگرد. یادمانی به یاد شهدای خدمت، در دل جنگل به پا شده است. به یاد می‌آورم آخرین مکالمه‌ای را که شهید آیت الله آل هاشم پس از سقوط داشته و نشانی از دره و جنگل و چندین درخت در محل حادثه داده است. حالا با چشمان خود می‌بینم که کل منطقه، همین چند ویژگی را دارد و راستش نشان برجسته‌ای که شهید آل‌هاشم بتواند در آن شرایط سخت، از آن بگوید، در منطقه نمی‌یابم.چشمانم را می‌بندم و تلاش می‌کنم تا دیگر به باقی ماجرا و آن ساعات سختی که شهید آیت الله آل هاشم در این فضا نفس کشیده و پیکرهای رئیس‌جمهور شهید و دیگر شهدا و دل‌های پر از انتظار و امید یک ملت در آن ساعات سخت، فکر نکنم.

دختری دلتنگ و پر از بغض!

در گیرودار افکار خودم هستم که خودرو حامل دختر شهید رییسی وارد محل یادمان می‌شود. با صلابت و باوقار از خودرو پیاده شده و به سمت یادمان پدر حرکت می‌کند. به محل یادمان که می‌رسد، دقیقا می‌شود به مصداق یک دختر؛ دلتنگ، کم‌طاقت، پر از بغض!محل یادمان از حضور آقایان حاضر در جمع خلوت می‌شود و من و چند بانوی حاضر می‌مانیم با یک دختر دلتنگ پدر! گوشه‌ای همان اطراف می‌نشینم و آرام زل می‌زنم به عاشقانه‌های دختری که چادرش را به سر و صورت می کشد که دیگران، گریه‌هایش در نبود پدر را نبینند. گریه‌ و نجوا و خلوت،‌ ساعت‌ها ادامه دارد.

نجوای آرام یاران قدیمی رییس جمهور شهید

در همین مدت، منصوری معاون اجرایی و بهادری جهرمی سخنگوی هیات دولت سیزدهم را هم می بینم که آرام وارد منطقه شده و گوشه‌ای خلوت‌ کرده‌اند.
اسماعیلی وزیر فرهنگ و ارشاد دولت سابق هم آمده اما دوام نمی‌آورد و به محض ورود به همراه آقایان حاضر در جمع، بر سر یادمان شهید رییسی حاضر می شود و گریه‌هایش با صدای بلند تا دقایقی ادامه می‌یابد.
از جمع عاشقان و دلتنگان رییس جمهور شهید فاصله می‌گیرم. بر سر یادمان شهید خلبان، شهید مصطفوی، زنی را می‌بینم که آرام و ساکت بر سر مزار ایستاده است. می‌گویند همسر شهید است. نزدیک می‌شوم تا بتوانم چند دقیقه‌ای با او، هم‌کلام شوم. می‌گوید حال مساعدی برای مصاحبه ندارد و در پس واژه‌هایش، معلوم است که می‌خواهد قدری بیشتر خلوت کند با خاکی که رنگ و بوی همسر را دارد.

بغضی که بر سر یادمان شهید خالی می شود

در همین حین، پسر و دختر شهید آیت الله آل‌هاشم نیز به منطقه رسیده‌اند‌. با چشم، دنبالشان می‌کنم که چگونه به یادمان پدر می‌رسند و تمامی بغض دلتنگی خود را در کسری از ثانیه بر سر یادمان پدر خالی می‌کنند.

تکه‌های سوخته بالگرد در گوشه گوشه منطقه

ثانیه‌ها، دقایق و ساعات در این خاک سخت می‌گذرد. هر کجا و هر کس را که نگاه می‌کنم، بغضی فروخفته در خود دارد. گوشه‌گوشه خاک منطقه پر است از تکه‌های بالگرد سانحه‌دیده. در دل خداخدا می‌کنم که خانواده شهدا، متوجه این تکه‌های سوخته بالگرد نشوند تا نکند که با دیدن آن‌ها، به یاد پیکرهای سوخته عزیزان خود بیفتند.

بر روی مختصات بالگرد گمشده!

حالا دقیقا نشسته‌ام بر روی مختصات نقطه فرود بالگرد. دقیقا در همان طول و در همان عرض جغرافیایی که ۳۰ اردیبهشت برای ساعتی گم شده بود از تمامی مدارها. تکه‌ای سوخته‌ از بالگرد را در دست می‌گیرم و باز هم فکرم می‌پرد به آن روز. «۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳»، «فرود سخت»، «لحظات طاقت‌فرسا»، «بیم و امید»، «شب‌ انتظار»، «شهدای خدمت»!
لینک کوتاه : https://tabrizsokhan.ir/?p=4386

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.