به گزارش تبریز سخن، فائزه زنجانی_ ماه بندگی و عاشقی به همین سرعت گذشت. انگار همین دیروز بود که تازه داشتیم ساعتمان را کوک میکردیم بهوقت سحر و دلمان را سامان میدادیم برای خلوتکردن با خدا. انگار همین چند روز پیش بود که پا گذاشتیم به اولین افطار ماه رمضان و عهد بستیم با خدا برای یک ماه بندگی و یکعمر تغییروتحول.
در این یک ماه با خدا خلوت کردیم. هر سحر، چشمهایی که از خوابآلودگی سنگین بود، با زمزمهی دعا روشن میشد. هر افطار، گرسنگی و تشنگی جای خود را به طعم شیرین شکرگزاری میداد. در این ماه عاشقی، دلمان لرزید، گاهی از ضعف اما بیشتر از عشق.
در این ماه، دستهایمان خالی اما رو به آسمان بود و دلهایمان شکسته اما امیدوار. با هر اذان، گویی خدا در گوشمان میگفت: «آمدی؟ تو را میبینم.» و چه لذتی بالاتر از این حس دیدهشدن توسط او؟ حالا، ماه رمضان چمدان بربسته است؛ اما ما چه عیدی از خدا گرفتیم؟ نه سکهای است و نه هدیهای بستهبندی شده.
عیدی ما آرامشی است که در دل داریم، سبکبالیای که بعد از یک ماه بندگی حس میکنیم، اشکهایی که شبهای قدر از سر دلتنگی برای او ریختیم و حالا میفهمیم که بیثمر نماند. عیدی ما، قلبی است که نرمتر و مهربانتر شده، چشمی که زودتر تر میشود برای درد دیگران، زبانی که کمتر شکایت میکند و بیشتر شکر میگوید. عیدی ما همان لحظهای است که از خودمان میپرسیم: «مگر میشود این حال خوب را از دست بدهم؟» و خدا در گوش دلمان نجوا میکند: «اگر بخواهی، همیشه میتوانی اینگونه بمانی.»
عید فطر هم عید است و هم روز حساب و کتاب
عید فطر هم عید است و هم روز حساب و کتاب. روزی که باید دید یک ماه عاشقی، چه در وجودمان کاشته و قرار است این نهال را بزرگ و پربارتر سازیم یا خیلی زود آن را بخشکانیم؟ در مسیر نماز عید فطر، نمازگزارانی را میبینی که از یک سو سر ذوق آمدهاند از یک ماه عاشقی و از سویی دیگر دلتنگ و نگران هستند برای حفظ نهال بندگیشان.
دختران جوانی را در یکی از ردیفهای نماز عید فطر میبینم. از سنوسال نزدیکشان به هم حدس میزنم، سه دوست و رفیق هستند که تصمیم گرفتهاند، صبح عید، خود را متصل کنند به صف نمازگزاران عید فطر. با هم مشغول صحبت هستند. نزدیک میشوم و از حال و هوای روزهای ماه رمضان و آنچه در این ماه به دست آوردهاند، میپرسم.
دختری که خود را فاطمه معرفی میکند، زودتر پاسخم را میدهد: «ماه رمضان تمام میشود و انگار وقت خداحافظی با یکی از عزیزترینهایم فرارسیده است. راستش دلم گرفته و نمیدانم جنس این دلتنگی چیست اما میدانم این دلتنگی با تمامی دلتنگیهای دیگر فرق دارد. هم شیرین است و هم تلخ.»
ماه رمضان، بهانهای برای حرفهای درگوشی با خدا
رها صحبتهای دوستش را اینگونه ادامه میدهد: « قطعاً هیچکداممان دوست نداریم حس خوبی که در این روزها داشتیم به همین راحتی از بین برود. ممکن است بعدازاین آنقدر غرق مسائل و مشکلات خودمان شویم که یادمان برود باید خدا در تمام لحظاتمان حضور داشته باشد.»
رها، ماه رمضان را بهانهای برای حرفهای در گوشی با خدا میداند. «امروز روزی است که دائم از خودت میپرسی که یعنی از فردا قرار است تبدیل شوم به همان آدم قبلی و تمامی تغییراتی که در این ماه داشتم، همه از بین میرود؟ و همین سؤال هاست که انسان را به فکر و حساب و کتاب بیشتر وادار میکند.»
زهرا سادات اما از تغییرات خود در این ماه میگوید. « سعی کردم ماه رمضانم متفاوت با دیگر ایام سال باشد. به نظر خودم توانستم تغییراتی ولو کوچک در عادات و رفتارهایم داشته باشم؛ البته خوب میدانم که تغییروتحول تنها مختص این ماه نیست و باید ۱۱ ماه دیگر را هم خوب روی خودم و رفتارهایم کار کنم.»
نشستن در خوان رحمت الهی، بزرگترین عیدی یک خانواده
در طرف دیگر حیاط مصلی، زن و شوهر میانسالی هستند که به همراه دو فرزندشان در نماز عید فطر حاضر شدهاند. از بزرگترین عیدی که ماه رمضان امسال از خدا گرفتهاند، میپرسم. مادر خانواده اینگونه پاسخ میدهد: «همین که امسال توانستیم نماز و روزههای خود را به جا آورده و در خوان رحمت الهی باشیم، بزرگترین عیدی برای خانواده است.»
این زن میانسال ادامه میدهد: «باید خدا را شکر کنیم که آنقدر به من و خانوادهام لطف داشته که امسال ماه رمضان ما را پذیرا باشد. همین که تا حد توان از یاد خدا غافل نبودهایم، عیدی بزرگی است برایمان.»
مرد خانواده نیز با همسرش هم عقیده است. میگوید: « هیچکدام نمیدانیم تا ماه رمضان سال آینده زنده هستیم یا خیر و اگر زنده بودیم، دوباره لیاقت مهمانی خدا را خواهیم داشت یا نه. در این ماه فرصتهای زیادی از دست دادیم ولی باید در طول سال و تا ماه رمضان آینده، خیلی چیزها را جبران کنیم.»
حضور در نماز عید فطر، بزرگترین عیدی پسر جوان
در لابهلای صفهای نماز از پسر جوانی هم همین را می پرسم؛ اینکه بزرگترین عیدی که امروز قرار است از خدا دریافت کند، چیست؟ «همین که الان و این ساعت صبح به همراه دوستانم در صف نماز عید فطر ایستاده ایم، بزرگترین عیدی است برایم. اینکه در کنار این جمعیت و همزمان با تمامی مردم ایران و مسلمانان در نماز عید فطر بتوانی با خدا هم صحبت شوی، شیرینی خاصی دارد که بعد از یک ماه روزهداری واقعا چشیدنی است.»
روشن شدن چراغ امید در دل؛ عیدی بزرگ دختر جوان
سمیه دختر جوانی است که به همراه مادرش در نماز عید فطر شرکت دارد. در پاسخ این سؤال میگوید: «قبل از آمدن ماه رمضان، فکر میکردم خدا کوچکترین توجهی به من ندارد اما در طول این ماه، اتفاقاتی افتاد که حالا حس میکنم خدا حواسش به من هم هست. در این یک ماه بیشتر به خدا نزدیک شدم. این چراغ امیدی که در دلم روشن شده است، بزرگترین عیدی برای من است.»
مادر جوان دیگری که به همراه دو فرزند خردسال به نماز آمده، میگوید که تنها عیدی که از خدا میخواهد قبول توبههایش است؛ اینکه بتواند پس از ماه رمضان، زندگی بدون گناه را تجربه کند.
ماه رمضان اگر چه به سر آمده اما با فرارسیدن عید فطر، چشم امید تمامی بندگان به رحمت و مغفرت الهی است تا ۱۱ ماه دیگر را در سایه عشق به معبودشان سر کرده و با قلبی پاک وارد رمضانی دیگر شوند.
انتهای پیام